ساحل .ادبیات .خاطره .دلنوشته .

شعر وادبیات ومتون ادبی

تبلیغات تبلیغات

ویلون خان ۱۰

(صحنه: حیاط پشتی خانه حسن‌علی. ویلون خان با چهره‌ای درمانده و عرق‌کرده، در حال التماس به داوود "کثافت" است که سیگاری گوشه لب گذاشته و پاهایش را روی لبه حوض آویزان کرده.) **ویلون خان (با صدایی لرزان):** داوود جان، قسم می‌خورم هر چی بخوای بهت می‌دم. فقط این قضیه رو به کسی نگو. آبروم می‌ره، زندگیم نابود می‌شه. **داوود "کثافت" (پکی به سیگار می‌زند و دود را با لذت بیرون می‌دهد):** آبرو؟ زندگی؟ شما که زندگی‌تون از اول هم داغون بوده آقا ویلون.
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها