ساحل .ادبیات .خاطره .دلنوشته .

شعر وادبیات ومتون ادبی

تبلیغات تبلیغات

ویلون خان ۱۱

(صحنه: نیمه‌شب، خانه در سکوت مطلق فرو رفته است. مهتاب از پنجره‌های کثیف به داخل می‌تابد و سایه‌هایی وهم‌آور روی دیوارها می‌اندازد. بوی نم و رطوبت در فضا پیچیده است.) ویلون خان، با قلبی که مثل طبل می‌کوبد، یواشکی وارد اتاق نشیمن می‌شود. چراغ‌ها خاموش است و فقط نور کم‌رنگ مهتاب، جعبه چوبی بزرگ را روشن کرده است. جعبه، با قفل و زنجیر قدیمی‌اش، مثل یک غول خفته به نظر می‌رسد. (زمان: ساعت از نیمه‌شب گذشته است.
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها